سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیدمرتضی

عشق = لحظه ای غفلت!

هو العزیز...

محبوب من...
همه هست تویی و جز تو هیچ نیست...

گاه اندیشه ای موجب غفلت می گردد و آن، این که چیزی جز تو نیز هست... عشق!
عشق هم تویی وتنها تو...

غیر از تو هر چه هست تویی...حتّی من!
نمی گویم "أنا الحقّ" و اشتباه تاریخ را تکرار نمی کنم!
منظورم این نیست که من تو ام، بلکه می گویم من تو است...
آری! من نیز تو است و جز تو هیچ نیست...
من بی تو وجود ندارد که بگویم من...

محبوب من... لحظات غفلت را بر من ببخش...
دوستت دارم... عشق تویی


مولای من...

مولای من...
سال هاست که در قنوت نمازم آرزوی ظهورت را می کنم. چند روزی است که هر صباح عهد خود را با تو تازه می کنم. چند روزی است که با خدایم می گویم: " أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً."
در حالی که هنوز چند ساعتی از تجدید عهدم با تو نگذشته گرفتار نفس امّاره می شوم!

با خدایم می گویم: "اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ."
در حالی که با خود می اندیشم که در هنگام ظهور چگونه یاریت کنم در حالی که در غیبت تنهایت گذاشته ام؟!

با خدایم می گویم: "اَللّهُمَّ أَرِنِى­ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ".
در حالی که با خود می اندیشم که اگر تو بر ما ظاهر گردی، چگونه بر چهره ات نظر بیاندازم در حالی که از شرم توان بالا آوردن سر را نیز ندارم؟!

مولای من...
کمکم کن... کمکم کن تا بتوانم دست بر زانو گرفته و بایستم، به تدریج به راه افتاده و به سوی تو بدوم.

مولای من...
اگر چه در تنهاترین تنهاییت تنهایت گذاشته ام ولی به مادرمان زهرا قسمت می دهم که در حالی که فساد در نزدیکی من شعله کشیده تنهایم مگذار... آخر من طاقت بی تو بودن را ندارم... بدون تو گم می شوم... می میرم.

مولای من...
به حق این ماه مبارک دستم را بگیر و مرا به سمتی راهنمایی کن که در روز موعود شایسته ی نظر نمودن به چهره ی درخشانت و یاری تو در برپایی عدالت جهانی را داشته باشم.

مولای من...


مختصّات ما؟؟؟

هو الشّاهد...

دوستی می گفت که "ما در یک صفحه ی مختصّات قرار داریم و آن کس سعادتمند است که بر روی برداری رو به جلو و به سمت بالا در جهت رشد و تعالی به سمت الله در حرکت باشد. بهتر است که این بردار در ربع اوّل دستگاه مختصّات قرار داشته باشد."

این سخن ذهن مرا به خود مشغول کرد. به نتایج جالبی رسیدم:

من اعتقاد دارم که ما در یک نیم صفحه ی مختصّات قرار داریم که محور افقی آن نمایش دهنده ی مختصّات زمانی ماست. از آن جهت می گویم نیم صفحه که زمان همیشه مقداری مثبت است. امتیاز ما این است که از جهت زمان در نقطه ای متولّد شده ایم که در آستانه ی ظهور حضرت ولی عصر(عج) قرار دارد و همگی منتظر منجی اند.

از آنجایی که قرار است بردار رو به جلو و به سمت بالا ما را به سمت خدا سوق دهد پس محور عمودی این دستگاه نمایانگر مختصّات ما در نزدیکی به خداست. از آنجایی که ما در سرزمین شیعه پرور ایران متولّد شده ایم احساس می کنم که در نقطه ی صفر زمانی خود(لحظه ی تولّد) مختصّات عرضی مثبتی داشته ایم. بنابر این در ربع اوّل بوده ایم.

از آنجا که ملاک قربت به الهی و کرامت نزد حضرت دوست تقوی است، بنا بر این مختصّات ما بر روی این دستگاه  بر اساس تقوایمان سنجیده می شود. بیاندیشیم که از بدو تولّد تا به حال جابه جایی ما در این دستگاه، سازنده ی برداری اکیداً صعودی بوده، یا خدای ناکرده برداری نزولی یا یکنواخت؟!!!

تقوای خدا را پیشه کنید که با کرامت ترین شما نزد خداوند با تقوا ترینتان است